احساس شیشه ای
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان احساس شیشه ای و آدرس apollon.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





سلام

یک چند وقتی بود همه دلنوشته هام کپی بود ،کپی دلنوشته های بقیه،

امروز دلم میخواد حرفای دل خودم را بگم.

میگن انسان جایزالخطاست ولی تا چه اندازه این خطاها جایزه،

تا کجا انسان میتونه روی خطاهاش سرپوش بزاره بگه اشکال نداره،

من خودم را میگم، نمیدونم چرا هیچ وقت درست نمیشم؟

چرا هیچ وقت درست فکر نمیکنم ؟ براساس عقلم تصمیم نمیگیرم،؟عمل نمیکنم؟

نمیتونستم این حرفارو به کسی بزنم ولی مینویسم،مینویسم تا شاید یادم بمونه که چه کاری نباید میکردم و کردم.

شدیدا احساس تنهایی میکنم .هیچ چیزی نمیتونه این تنهایی را پر کنه،هیچ چیزی نمیتونه این تنهایی را مخفی کنه.

نمیدونم باهاش چیکار کنم که گم شه.

سعی کردم این تنهایی را با فضای مجازی پر کنم.

چندساله دارم این کارو میکنم تا شاید تنها نباشم،تو این محیط با ادمایی دوست شدم که هم خوب بودن هم بد.

سعی کردم مهربون باشم،سعی کردم خواهر خوبی برای پسرا و دخترا باشم،سعی کردم منفی نباشم،نامرد نباشم،مفید باشم و برای تک تکشون سنگ تموم بزارم.

ولی نمیدونم، چرا همه این خواهر و برادرای مجازی تو زرد از آب در اومدن،زمان غم یادم بودن که به حرفاشون گوش بدم و زمان شادی یادی از من نمی کردند،اونقدر متوقع شدن که اگر سراغی ازشون نمیگرفتم قهر میکردن و همه چیز را فراموش میکردن.

سعی کردم مهربون باشم ولی چیزی به جز غم و غصه نصیبم نشد،هرکدوم رفتن سر کار و زندگی و ....

بازم من موندم و تنهایی

تنهایی که تمومی نداره

چرا هرکی به من میرسه به من دروغ میگه؟

چرا هرکی به من میرسه فکر میکنه خنگم و باید ازم سوءاستفاده احساسی کنه؟

خیلی وقتا دلم خواسته دیگه هیچ آدمی تو زندگیم نباشه چه دختر چه پسر،

واقعا اذیت شدم،از آدمای فاقد احساس،از آدمایی که فقط میخوان سیراب بشن و برن.

این همه گفتم تا به اینجا برسم:

از طریق محیط مجازی با پسری اشنا شدم,پسری ک فکر میکردم خوبه،به نظر ادم با دین و ایمانی بود.

کمکم بهش علاقه مند شدم وقتی حرف از غم و غصه و مرگ میزد اشکای من ریز ریز میبارید،با وجودی که اکثرا تحقیرم میکرد،بهم توهین میکرد ولی باز دوسش داشتم،

این رابطه حدود 8ماهی ادامه داشت.

برای دیدنش لحظه شماری میکردم،اون پیشنهاداتی داد که با عقل و منطقم سازگار نبود و قبول نکردم،بعضی وقتا بخاطر دوست داشتنم میگفتم باشه و بعد میگفتم نه -نمیشه -هرگز.چون اعتقاداتم مخالف حرفاش بود.

بالاخره با مشورت یکی از دوستای مشترکمون قرار شد به دروغ بگم  اومدم شهرتون،عصبانی شد که چرا زودتر نگفتم و کلی دعوا و فحش هایی که نصیبم شد ،

خیلی چیزایی به من گفت که واقعا اگر هر شخص دیگه ای اون حرفارو زده بود دیگه باهاش صحبت نمیکردم ولی دلم میگفت دوسش دارم.

ولی فردای اون روز واقعا رفتم شهرشون ،با وجودی که بهش گفتم دارم میام ده دقیقه اومد ترمینال منو دید و رفت.بازم منو تنها گذاشت و تنها شدم.

واقعا بغضم گرفت ،بخاطر اون رفتم،بخاطر اون کاری که هرگز نکرده بودم انجام دادم ولی اون حاضر نشد یک ساعت وقتش را بده به من.............

از خودم از رفتارم از حماقتم بدم اومد.

با دوست مشترکون تماس گرفتم

اونم خیلی دعوام کرد که چرا اومدم،چرا تنها اومدم,و گفت هرگز دوست نداشته بیام.

واقعیت هایی را گفت که سوختم .آتیش گرفتم

اون گفت محمد نامزد داره و بعد از ماه رمضون عروسیشونه

واقعا چرا؟

چرا پسرا اینقدر راحت بازی میکنن؟واقعا از احساس چیزی متوجه میشن؟واقعا زندگی دیگزان براشون اهمیت داره؟

من 8ماه تمام بخاطر کسی اشک ریختم که زن داشت؟واقعا دلم میخواست سنگ باشم تا دیگه کسی نتونه بیاد تو دلم

ولی با تنهاییم چیکار کنم؟

خدا کمکم کن


ادامه مطلب
[ شنبه 30 خرداد 1394برچسب:, ] [ 17:55 ] [ سارا ]

وقتی راه رفتن آموختی ،دویدن بیاموز.وقتی دویدن آموختی،پرواز را
راه رفتن بیاموز،زیرا راههایی که میروی جزئی از تو میشودو سرزمینهایی که می پیمایی بر مساحت تو اضافه می کند.
دویدن بیاموز،چون هر چیز را که بخواهی دور است و هر قدر که زود باشی دیر.
و پرواز را یاد بگیر  نه برای اینکه از زمین جدا باشی،برای آن که به اندازه فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی...

عرفان نظر آهاری


در و ديوار دنيا رنگي است. رنگ عشق. خدا جهان را رنگ كرده است. رنگ عشق؛ و اين رنگ هميشه تازه است و هرگز خشك نخواهد شد. از هر طرف كه بگذري، لباست به گوشه‌اي خواهد گرفت و رنگي خواهي شد. اما كاش چندان هم محتاط نباشي؛ شاد باش و بي پروا بگذر، كه خدا كسي را دوستتر دارد كه لباس‌اش رنگي‌تر است!

عرفان نظر آهاری


 آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند ، گويي كه هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را درنمي يابد ، هزار سال هم به كارش نمي آيد.
عرفان نظر آهاری



فرشته‌ به‌ زمين‌ آمد و از ديدن‌ آن‌ همه‌ فرشته‌ بي‌بال‌ تعجب‌ كرد. او هر كه‌ را كه‌ مي‌ديد، به‌ ياد مي‌آورد. زيرا او را قبلاً‌ در بهشت‌ ديده‌ بود. اما نفهميد چرااين‌ فرشته‌ها براي‌ پس‌ گرفتن‌ بال‌هايشان‌ به‌ بهشت‌ برنمي‌گردند.
روزها گذشت‌ و با گذشت‌ هر روز فرشته‌ چيزي‌ را از ياد برد. و روزي‌ رسيد كه‌ فرشته‌ ديگر چيزي‌ از آن‌ گذشته‌ دور و زيبا به‌ ياد نمي‌آورد؛ نه‌ بالش‌ را و نه‌ قولش‌ را.
فرشته‌ فراموش‌ كرد. فرشته‌ در زمين‌ ماند. فرشته‌ هرگز به‌ بهشت‌ برنگشت.
عرفان نظر آهاری

[ یک شنبه 17 خرداد 1394برچسب:, ] [ 9:58 ] [ سارا ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

«آپولون»یکی از معروفترین و سرشناس ترین ارباب انواع یونان است.شاید از خدای خدایان گذشته فقط آرس(مریخ) خداوند جنگ و آفرودیته (زهره یا ونوس) الهه عشق از او مشهورتر باشند،به همین جهت از روز اول «آپولون» خداوند هنروذوق و بسیار چیزهای دیگر،قهرمان داستان ها و افسانه های بیشمار قرار گرفت و منبع الهام آثار فراوان ذوق و هنر در دنیای قدیم و جدید شد.
امکانات وب

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 279
بازدید ماه : 327
بازدید کل : 10413
تعداد مطالب : 101
تعداد نظرات : 10
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


تعبیر خواب آنلاین