احساس شیشه ای
| ||
|
امروز صبح عقد کردن خدایا ازت میخوام فقط کمکم کنی فراموش کنم وعاقلانه برخورد کنم قلبم داره از جاش کنده میشه
دیروز تولدم بود.
شدم 29ساله،به قول بچه ها دارم
میترشم بوی ترشیدگیم تا چند تا خونه اونور ترم رفته.....
از
بهمن ماه داشتم غصه میخوردم ،هرچی به تولدم نزدیک تر میشد بیشتر غمگین میشدم و برای
روزهایی که بیخود سپری شدن افسوس میخوردم.
خیلی
وقتا آرزو داشتم روز تولد و مرگم یکی باشه،این روزا همش به درهای بسته میخورم
،نمیدونم حکمت خدا چیه ؟هرچی بیشتر پیش میرم بیشتر به بن بست میرسم.
خیلی
جاها خسته میشم ،ولی بازم میگم خدا جون شکرت به خاطر همه داده ها و نداده هات ولی
تا کجا؟
هرکس
یک جایی کم میاره ، منم کم میارم...
خدا
به من 29سال عمر داده ،خداراشکر سالم هستم،پدر و مادر خوبی دارم و خیلی چیزای خوب
دیگه .......
ولی
ولی ولی....................
دلیل
این که نمیتونم تو کار و .....موفق باشم چیه؟
ادامه مطلب |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |