احساس شیشه ای
| ||
|
سلام دوهفتست دارم دست دست میکنم که مطلب بزارم ولی تنبلی میکنم بالاخره باهاش صحبت کردم بعد از سه سال بالاخره باهاش صحبت کردم هرچی دلم میخواست بهش گفتم،هرچی تو دلم بود از این گفتم که دلمو سوزونده ، از این حرف زدم که چقدر اذیت شدم،از این که آزارم داده،از این که بهم ناخودآگاه آسیب زده همه چیزو گفتم چرا آدما اینقدر خودخواهن پسری که با دخترخاله دوست شد منو تو این سه سال نابود کرد ذره ذره آبم کرد ، ذره ذره خردم کرد،ذره ذره ازش دورم کرد اونقدری که تنها شدم و همه تلاشم شد این تنهایی را جای دیگه دنبالش بگردم نمیدونم یادتون هست متن گذاشتم که دوستم بهم نارو زد؟ شاید خوندین شاید نخوندین خیلی اذیت شدم پسر بدی نبود ولی نمیتونستم دوسش داشته باشم به خودم قول دادم از زندگی هردوشون گم شم برام عذابه ولی من میتونم زندگیم شده گریه به خاطر نداشتنش ولی داشتنش اونم به زور را نمیخوام |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |