احساس شیشه ای
| ||
|
هیچ چیز سـخت تر از این نیست که منـطقـی فــکر کنــــی . . .
* جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس بخواهد خانه اش را آباد کند باید در ویرانی مملکتش بکوشد. * هرچه انسان ،وجود ارزشمندتری داشته باشد به همان اندازه مودب و فروتن است * چهار اصل پیشرفت: مردانگی، عدالت، شرم و عشق است. * یک عمل درست، بهتر است از هزار نصیحت * احساس اجبار به فداکاری، لازمه زندگیست. امروز اول آبانه تمام تلاشم را کردم تا بعد از 24مهر،هفته خوبی داشته باشم،شب عروسی اشکم داشت درمیومد. ولی تمام تلاشم را کردم نرمال باشم وهیچ جوره کم نزارم . خداراشکر خوب بود ولی اصلا با داماد صحبت نکردم وبهش نگاه نکردم. همش گذشت .از اردیبهشت تا اون روز همه دعام یا مرگ بود یا ازدواج خودم هیچ کدوم نشد و ما عروسی رفتیم نا امید نشدم. ولی باز حالم گرفته شد. میخوام گلایه کنم از خدا گلایه کنم............. خداجون،خدای مهربون،خدای دوس داشتنی............................ مشکل من چیه؟میدونم بنده خوب و مخلصی برات نبودم ولی خدا جون تو بخشنده تر از این حرفاهستی خدا جون نزار بیشتر از این ناامید شم. نزار فکر کنم فراموشم کردی. نزار به ناکجا آباد برم. خداجونم دوباره زده به سرم. کمکم کن کمکم کن...................
اینجـــا بـه مـَرز بـی تـَفـاوُتـی هـا رسیـده ام
خونه مادربزرگه 2013 خونه ی مادر بزرگه الان آپارتمانه خونه ی مادر بزرگه استخر و لابی داره خونه ی مادر بزرگه wifi ی مفتی داره خونه ی مادر بزرگه دیش و LNB داره کنار خونه ی اون همیشه پارتی برپاست
رنگ موهاشم هر روز جور واجورو باحاله
کفش کالج و کیفش همیشه روبه روشه مادر بزرگه هرشب Gem Tv رو میبینه
خونه ی مادر بزرگه هنوز خیلی باحاله دیشب دخترداییم پیام داد خانم فیروزی فوت کرد،شوکه شدم باورم نمیشد،باورش سخت بود خیلی سخته.خانم فیروزی نه تنها همکارم بودم دوستمم بود. کسی بود که پیشم درد دل میکرد ،گلایه هاش را پیشم میاورد ،از سال 88دچار سرطان سینه شد تا زمان مرگش باهاش مبارزه کرد ولی آخرش چی؟ مرگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مرگی که تمام آرزوهاش و خواسته هاش را با خودش برد،آرزو داشت ازدواج کنه،بچه داشته باشه،یک کار خوب درخور خودش داشته باشه و ........... چشم انتظار تولد برادرزادش بود،چشم انتظار رفت و برادرزادش را ندید.... تازه رفته بود اسمش را عوض کرده بود خودش میدونست میخواد بمیره ،منتظر مرگ بود.خسته شده بود خداجون چرا مرگ نصیبش شد؟ هنوز کلی آرزو داشت،کلی امید داشت................ خدایا کمکش کن و ببخشش.. روحش شاد.
خوبین؟ خوشین؟ سلامتین؟ حتما از خودتون میپرسین این چیه؟ من که خیلی دوسش دارم .این یک سوسکه داره پوست میندازه.خودم ازش عکس انداختم. شما هم دوسش دارین؟
1. وقفه بیندازید.
تا 10 شمردن فقط برای بچهها نیست. قبل از اینکه در یک موقعیت پیچیده واکنش نشان دهید، چند لحظه صبر کنید، نفس عمیق بکشید و تا 10 بشمرید. کُند کردن واکنش میتواند کمکتان کند اعصابتان آرامتر شود. در صورت لزوم، کمی از فرد یا موقعیت موردنظر دور شوید تا کمی عصبانیتتان فروکش کند. 2. وقتی آرام شدید، عصبانیتتان را بروز دهید. به محض اینکه توانستید خود را کنترل و درست فکر کنید، ناراحتی و عصبانیتتان را به طریقی قاطع اما غیرمقابلهای ابراز کنید. نگرانیها و نیازهایتان را واضح و مستقیم بیان کنید، بدون اینکه بخواهید کسی را ناراحت یا کنترل کنید. 3. ورزش کنید. فعالیت فیزیکی میتوانید راه خروجی احساسات باشد، مخصوصاً اگر در حال انفجار هستید. اگر احساس میکنید عصبانیتتان شدیداً بالا رفته است، به پیادهروی یا دو بروید یا زمانی را به انجام فعالیت فیزیکی موردنظرتان اختصاص دهید. فعالیتجسمانی موادشیمیایی مختلفی را در مغز فعال میکند که باعث میشود احساس شادی بیشتری داشته و خیلی بیشتر از قبل احساس آرامش کنید. 4. قبل از حرف زدن فکر کنید. در آن لحظه که از عصبانیت داغ کردهاید، خیلی راحت اتفاق میافتد که چیزی به زبان بیاورید که بعد احساس پشیمانی کنید. قبل از اینکه حرفی بزنید، زمانی وقت صرف کنید تا هم خودتان خوب فکر کنید و هم اجازه دهید افراد دیگر درگیر در آن موقعیت خوب فکر کنند. 5. راهکارهای ممکن را مشخص کنید. به جای اینکه روی موضوعی که عصبانیتان کرده تمرکز کنید، به این فکر کنید که چطور میتوانید آن مشکل را حل کنید. اتاق نامرتب فرزندتان عصبانیتان کرده است؟ در آن را ببندید. آیا همسرتان هر شب برای شام دیر به خانه میرسد؟ برنامه شام را عقبتر بیندازید—یا توافق کنید که خودتان چند روز هفته را به تنهایی شام بخورید. به خودتان یادآور شوید که عصبانیت هیچ چیز را حل نمیکند و فقط ممکن است همه چیز را بدتر کند. 6. جملات "من" دار استفاده کنید. برای جلوگیری از انتقاد کردن و تقصیر را به گردن کسی انداختن—که ممکن است فشار موقعیت را بیشتر کند—برای توصیف وضعیت از جملات "من" دار استفاده کنید. محترمانه و مشخص صحبت کنید. مثلا به جای اینکه بگویید، "تو هیچوقت در کارهای خانه به من کمک نمیکنی"، بگویید، "من ناراحتم که بدون اینکه به من برای جمع کردن ظرفها کمک کنی، میز غذا را ترک کردی." 7. کینه به دل نگیرید. بخشش ابزار بسیار قدرتمندی است. اگر اجازه دهید عصبانیت و سایر احساسات منفی، احساسات مثبت را در شما از بین ببرد، خواهید دید که غرق در تلخی حس بیانصافی میشوید. اما اگر بتوانید کسی که عصبانیتان کرده را ببخشید، هر دوی شما میتوانید از آن موقعیت درس بگیرید. واقعبینانه نیست که انتظار داشته باشید همه درست همانطور که شما دوست دارید رفتار کنند. 8. برای از بین بردن فشار موقعیت، از شوخ طبعی استفاده کنید. شوخی کردن میتوانید کمی از فشار را کم کند. البته منظور ریشخند و مسخره کردن نیست چون میتواند به احساسات طرف مقابل آسیب زده و همه چیز را بدتر کند. 9. مهارتهای تمدد اعصاب را تمرین کنید. وقتی از کوره در میروید، مهارتهای تمدد اعصاب را وارد کار کنید. تمرینات تنفس عمیق، تجسم یک صحنه آرامشبخش، تکرار یک کلمه یا جمله تسلیبخش میتواند کمکتان کند. همچنین میتوانید به موسیقی گوش دهید، در دفترخاطراتتان بنویسید یا چند حرکت یوگا انجام دهید. 10. بدانید چه زمان باید کمک بگیرید. یاد گرفتن کنترل عصبانیت برای همه سخت است. اگر عصبانیتتان خارج از کنترل به نظر میرسد، میتوانید کمک بگیرید تا کاری نکنید که بعد پشیمان شوید یا به اطرافیانتان صدمه بزنید. کلاسهای کنترل اعصاب یا یوگا و همچنین مشاوره گرفتن از یک روانشناس میتواند کمک خوبی برای شما باشد. کلاسهای کنترل عصبانیت به شما کمک میکند تا: • یاد بگیرید عصبانیت چیست • بفهمید چه چیزهایی عصبانیت را در شما تحریک میکند • علائم عصبانی شدنتان را بشناسید • یاد بیگرید به عصبانیت و ناراحتیتان به طریقی سالم واکنش دهید • احساسات پنهان خود مثل ناراحتی یا افسردگی را بشناسید
خدایا هیچ تنهایی رو اونقدر تنها نکن که به هر بی لیاقتی بگه عشقم ! این روز ها انسان ها تنهایی ات را پر نمی کنند ، فقط خلوتت را می شکنند … فرقی نمیکنه دور و برت چقدر شلوغ باشه وقتی از درون تنهایی … ............ یکی به جرم تفاوت تنهاست و یکی به جرم تنهایی متفاوت … ........... تنها بودن قدرت میخواهد و این قدرت را کسی به من دادکه روزی میگفت:«تنهایت نمیگذارم» امروزم یکی از روزای خدا بود.روزای جمعه را دوس ندارم، چون از خونه موندن بدم میاد. روزای جمعه فقط زمانی خوش میگذره که بری بیرون،تفریح،خوش گذرونی با دوستا ،آشناها نه این که بشینی خونه خونه موندن اذیتم میکنه.غصه دارم میکنه. جمعه ها را دوس ندارم.کاش اصلا جمعه نبود.اصلا روزا تعطیل نمیشد. دلم یک مسافرت توپ میخواد .دلم میخواد برم شمال،کنار دریا فقط صدای آب را گوش بدم وآروم بشم ،صدای دریا آرومم میکنه بهش نیاز دارم. به کسانی که کنار دریا زندگی میکنن حسودیم میشه.شاید بعضیهاشون قدر این نعمت بزرگ را ندونن. کاش منم شمال بودم. کاش...................... |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |