احساس شیشه ای
| ||
|
میوه فروش میوه را با ترازویی می کشید و در پاکت می گذاشت نه به اندازه در کفه ترازو گذاشته می شود ، و نه نوبری بعد آن می رسد.
ﻋﻄﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﺴﺖ ﻣﺴﺘﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...... ﻓﺎﺭﻍ ﺍﺯ ﻏﻢ،ﺧﻮﺩپرﺳﺘﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...... ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ،ﺍﺳﯿﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...... ﯾﺎﺩ ﺍﯾﺎﻡ ﻗﺪﯾﻤﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ ..... ﯾﺎﺩ ﺩﻭﺭﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻬﺎ پاﮎ ﺑﻮﺩ ..... ﭼﺸﻤﻬﺎ ﮔﻮﯾﺎﯼ ﻋﺸﻘﯽ ﻧﺎﺏ ﺑﻮﺩ ..... ﻋﺸﻘﻬﺎ ﺑﻮﯼ ﻫم اغوﺷﯽ ﻧﺪﺍﺷﺖ ..... ﻗﻮﻟﻬﺎ ﺭﻧﮓ ﻓﺮﺍﻣوشی ﻧﺪﺍﺷﺖ ..... ﺩﺳﺘﻬﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﯽ ﻧﺒﻮﺩ ..... ﻗﻠﺒﻬﺎ ﺁﻫﻮﯼ ﻫﺮ ﺩﺷﺘﯽ ﻧﺒﻮﺩ ..... ﻋﻬﺪﻫﺎ ﺳﺎﺩﻩ ،ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺭﯾﺸﻪ ﺑﻮﺩ ..... ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺭﺍ ﮐﻮﻩ ﮐﻨﺪﻥ ، پیشه ﺑﻮﺩ ..... سنجاق قفلی ها را دوست دارم از همان کودکی دوستشان داشتم نه اینکه حس نوستالژی باشند ها ! نه ! آنها بانی وصل اند اما خودشان بی وصل میمانند خم میشوند ؛ ولی خم به ابرو نمیآورند زنگ میزنند ؛ کج میشوند ولی خودشان زنگار به دلت نمیزنند .. تیزند ؛ یکرنگ ؛ ساده و بی آلایش.. کاش هیچ وقت سنجاق زندگی گم نشود، همان سنجاقی که تو را به این زندگی وصلت میکند، حسی که درون هر آدمی زنده است، شاید حسی قشنگ باشد از یک دوست یک همراهی .... که به تو یاداوری کند امید و زندگی را ، شاید آدم هایی باشند که تو را همراهی کرده اند تا بدین جا برسی، شاید حسی قدیمی که هروقت زنده میشود سرشار از شور و شوق میشوی.. آدم ها همه سنجاق هایی دارند که به زندگی وصلشان میکند، حالیشان میکند که به این زندگی چقدر وابسته اند. غمگین نباشید ... چرا که خوشبختی میتواند از درون تلخترین روزهای زندگی شما، زاده شود … باورکن ... در تقدیر هر انسانی معجزهای از طرف خدا تعیین شده که قطعاً در زندگی، در زمان مناسب نمایان خواهد شد! یک شخص خاص ... یک اتفاق خاص ... یا یک موهبت خاص ... منتظر اعجاز خدا در زندگیات باش بدون ذره ای تردید ...
حتما کسی را در زندگی دوست بدارید، چیزی را حتی........... فرصت بسیار کم است، همین که چشم هامان را ببندیم و روی تخت دراز بکشیم، دیر یا زود خوابمان می برد و یک روز کمتر عاشق بوده ایم. اما قرار هم نیست دلمان را خرج بیهوده کنیم. آدم ها گاهی از نگرانی گلدان آب نخورده سفر را دیر تر می روند… دلبستگی آدم را بزرگ می کند… حتما قرار نیست آدم به آدم عاشقی کند. جمعه برای کسانی که دوست داشتن بلد نیستند، غمگین است. سهراب سپهری چه کسی میداند؟؟؟ که تو در پیله ی تنهایی خود، تنهــــایی؟ چه کسی می داند که تو در حسرت یک روزنه در فردایــی؟ پیله ات را بگشا، تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایــی! ازصدای گذرآب چنان فهمیدم: تندتر ازآب روان، عمرگران میگذرد. زندگی رانفسی،ارزش غم خوردن نیست! آرزویم این است آنقدرسیربخندی كه ندانی غم چیست. گاهی عکس ها فقط یک عکس نیستند …. لب به سخن می گشایند … گاهی می شود در دریای یک عکس غرق شد … یا در غروب پاییزش گریه کرد …. در مه جاده جنگلش گم شد…. و یا با حس خوبش زندگی …. دلم واسه اون دبستان تنگ شده ...... .. که وقتی تنها تو گوشه حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میومد بهت میگفت: میای با هم دوست بشیم..!! .................. "قلـــب" مهمانخانه نیست که آدمها بیایند ، دو سه ساعت یا دو سه روز در آن بمانند و بعد بروند … "قلــب" راستش نمیدانم چیست … اما این را میدانم که فقط جای آدمهای خیلی خوب است … "قلــب" چاه دلخوری نیست که به وقت بدخلقی ، سنگریزه ای بیندازی تا صدای افتادنش را بشنوی..! "قلــب" آیینه ای ست که با هر شکستن، چند تکه میشود و یکپارچگی اش از هم می پاشد … "قلــب" اگر بتواند کسی را دوست بدارد، خوبی ها و حتی زخم زبانهایش را نقش دیوارش میکند … حال ، اینکه قلــب چیست، بماند…! فقط این را میدانم؛ "قلــب" وسعتی دارد به اندازه ی حضور خدا … من مقدس تر از قلــب ، سراغ ندارم .. خداوندا تقدیرم را زیبا بنویس : کمکم کن آنچه را که تو زود میخواهی من دیر نخواهم ... و آنچه را که تو دیر میخو اهی من زود نخواهم .... پروردگارابه من بیاموز... دوست بدارم کسانی راکه دوستم ندارند... عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند... به من بیاموز... لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم ننواختند... محبت کنم به کسانی که محبتی درحقم نکردند.... |
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |